//شاعرانه با رضا کاظمی //
دیر آمدی، قطار رفت.... از راه نرسیده بهار، رفت... دستم به دستت نمی رسد دیگر.... ماهم نماند و ؛ بی قرار رفت...
1 : کمی بیش تر نخ بده، دورتر بروم؛ فکر کنم آزادم!
1
تو را از یاد برده ام
باران را، نه.
گفته بودی در باران می آیی!
2
درها و پنجره ها را بسته ام ولی
هنوز سردم است.
یا تو رفته ای، یا...
نه، گزینه ی دیگری نیست
حتمن تو رفته ای!
3
باران
نام دیگر تو بود.
به شهر که می آمدی
هوا پر می شد از بوی خوش
خیابانها،
از ازدحام نگاه ها و ماشین ها !
2 : برای از تو نوشتن، با کلمات بازی نمی کنم...
1
گفتی: تا آخر دنیا با توام.
و من،
ندانستم نام دیگر تو
تنهایی است!
2
ناکوک شده استْ این دل.
چه زخم بزنی، چه زخمه
فرقی نمی کند!
3
گفتی: بمان، باز می گردم
ماندم، بازگشتی:
یک مشت خاکستر، میان تابوت!
آه!
من فقط نبودن ت را آه کشیده بودم...
3 : یلدا؛ بلندترین شب چشم های توست...
1
خودکشی در خانه ی مان ارثی بود!
پدربزرگ
ماشه را در دهان ش چکاند
پدر، در شقیقه اش
من
در میان چشم های تو!
2
آن قدر از تو پرم
که بایستم مقابل باد
پشت سرم،
جهان مست می شود!
3
بی هوده می پیچد باد
بر شاخه های پاییز
وقتی تمام برگ ها
به سوگ رفتن ت
بر زمین نشسته اند!
4
شمع نیست م رفتن ت را بسوزم،
فقط نمی دانم چرا
وقتی می ایستم مقابل باد
پشت سرم، جهان شعله می کشد!
4 : در دل م انگار کسی هر روز مرا زخم می زند...
1
یک شب با تو تنها بودم
یک عمر بی تو
تنها !
2
سال هاست رفته ای و من
هنوز به خودم می لرزم
درست مثل شاخه ای که چند لحظه قبل
پرنده اش پریده باشد!
3
آرام شده ام
مثل درختی در پاییز
وقتی تمام برگ هایش را
باد برده باشد!
4
میان خنده و گریه
همیشه معلق استْ دلقک،
درست مثل اناری شکفته
به وقت چیده شدن!
5 : رنج می کشم عشقی را که نمی فهمی!
1
دیگر خبری نیست در شهر
الا این که: تو رفته ای و
روزنامه ها همه، سفید چاپ می شوند!
2
چند وقتی ستْ برگشت می خورند نامه هام.
حالا منْ به درک!
این پستچی بدبخت که گناهی نکرده است!
3
دورم بپیچ
بالا بیا
مثل یک پیچک
به بوسیدن آفتاب.
نظرات شما عزیزان:
:: موضوعات مرتبط:
ادبیات،
،