ای صاحب الزمان
آماده نیستم که کنم جان خود فدا .....دنیا گرفته است همه هستی مرا
آماده نیستم که کنم جان خود فدا
دنیا گرفته است همه هستی مرا
غرق گنه شدم دل من لایق تو نیست
شرمنده ام ز درک حضور فرشته ها
آقا عنایتی کن و من را نجات ده
از این علائقی که ندارند انتها
بس تار بسته ام چو به دورم فسرده ام
چشمی نمانده است کند رویت شما
تو ناظری به هر چه که انجام می دهم
بد کرده ام شها که شده روی من سیاه
یک دست بر دعا که اماما ظهور کن
دست دگر به سوی گناه و به اشتباه
اعمال ما که عرضه شود می شوی غمین
دانم که سخت بر تو بود چهار شنبه ها
هر هفته گفت سیهل یک غزل چه سود
از حرف بی عمل که گرفته است وقت ما
نظرات شما عزیزان:
:: موضوعات مرتبط:
ادبیات،
،